الب ارسلان
اَلْبْ اَرْسَلان، یا الپ ارسلان، محمد بن چغری بیك داوود بن میكائیل بن سلجوق بن دُقاق (1 محرم 420-6 ربیعالاول 465 ق / 20 ژانویۀ 1029-20 نوامبر 1072 م)، دومین سلطان از خاندان سلجوقی. وی ملقب به عضدالدوله، تاجالمله، یمین امیرالمؤمنین و ابوشجاع (حسنی، 52؛ ابن جوزی، 8 / 235؛ بنداری، 34؛ مجمل التواریخ، 429) و توقیع او اعتصمت بالله (همانجا) و ینصرالله (راوندی، 117) بوده است . ابن عدیم اصل او را از قریۀ نور میداند؛ ازاینرو، به عادل نوری نیز معروف بوده است (4 / 1971).
تاریخ تولد او را مآخذ معتبر با اختلاف درج كردهاند. به نوشتۀ ابناثیر، او در محرم 420 زاده شد (9 / 476)، اما ابنخلكان (4 / 162) او را متولد 424 ق میداند. با توجه به نوشتۀ ابن اثیر مبنی بر شركت الب ارسلان در جنگ با مودود بن مسعود غزنوی در 436 ق / 1044 م و پیروزیش بر وی (9 / 518)، اگر نوشتۀ ابن خلكان درست باشد، بسیار بعید به نظر میرسد، كودكی 12 ساله توانسته باشد از عهدۀ چنین كاری برآید.
وی برادرزادۀ طغرل، نخستین فرمانروای سلجوقی است (حسینی، 49) كه دوران نوجوانی خود را در بلخ سپری كرد (همو، 53). پدرش چغری بیك در دورۀ حكومت طغرل بر نواحی شرقی قلمرو سلاجقه، یعنی خراسان و ماوراءالنهر امارت داشت (اقبال، 321)، و در اثنای جنگ با مودود غزنوی، الب ارسلان به سبب بیماری پدر، ادارۀ امور را به دست گرفت و نواحی بلخ، طخارستان، ترمذ و قبادیان به وی واگذار شد (حسینی، 53-54؛ ابنعدیم، 4 / 1980). وی در جنگ بر غزنویان پیروزشد، هزار نفر را اسیر كرد و غنایم بسیاری به دست آورد (حسینی، 53). پس از آنكه چغری بیك در صفر 452 / مارس 1060 (همانجا) و به گفتۀ ابن اثیر در رجب 451 در 70 سالگی درگذشت، فرمانروایی كل خراسان با حمایت طغرل، به الب ارسلان رسید (10 / 6؛ نیز نك : ظهیرالدین، 18).
طغرل بیك در 455ق / 1063م در روستای طحرشت (طرشت) از توابع ری درگذشت (همو، 22؛ ابوالفدا، 4 / 90). وی كه فرزندی نداشت و بنابر یك سنت عشیرهای پس از درگذشت برادرش چغری بیك با بیوۀ او، مادر سلیمان، كوچكترین پسر چغری بیك ازدواج كرده بود (ابن اثیر، همانجا؛ ابوالفدا، 4 / 85)، ظاهراً به تشویق همسرش، سلیمان را به جانشینی برگزیده بود (ابن اثیر، همانجا). پس از درگذشت طغرل، وزیرش عمیدالملك كُندری به گرفتن بیعت برای سلیمان برخاست و به نام او خطبه خوانده شد (همو، 10 / 29؛ ابن جوزی، 8 / 231) و برای جلب پشتیبانی سپاه 700 هزار دینار پاداش داد و بسیاری پارچۀ دیبا و زردوزی شده و سلاح، پخش كرد (همانجا). این امر نارضایی امرای طرفدار الب ارسلان را فراهم آورد، چنانكه دو تن از آنان در قزوین به نام الب ارسلان خطبه خواندند (ابناثیر، همانجا؛ بنداری، 34). در این هنگام الب ارسلان و وزیرش خواجه نظامالملك در خراسان بودند. عمیدالملك با مشاهدۀ این وضع از تصمیم خود منصرف شد و در ری به نام الب ارسلان و سلیمان تؤماً خطبه خواند (همانجاها). از سوی دیگر قتلمش یكی از اقوام الب ارسلان كه نیای خاندان سلجوقیان آسیای صغیر بود (ابن اثیر، 10 / 36)، پس از درگذشت طغرل به ادعای سلطنت برخاست و برای جنگ با الب ارسلان، نیرویی فراهم آورد (همانجا؛ ظهیرالدین، بنداری، همانجاها؛ آق سرایی، 15-16). الب ارسلان پیش از مقابله با وی، ناآرامیهایی را كه از جانب امیر ختلان (از ولایات درۀ علیای جیحون) و نیز عموی خودش فخرالملك بیغو در هرات و امیر چغانیان كه موسى نام داشت، پدید آمده بود، فرونشاند و به مرو بازگشت (ابناثیر، 10 / 34). آنگاه برای جنگ با قتلمش به سوی ری حركت كرد (همو، 10 / 36؛ حسینی، 57؛ سبط ابن جوزی، 111). قتلمش كه در خود یارای مقاومت نمیدید، ابتدا با جاری ساختن آب در وادی ملح (ده نمك) آنجا را به باتلاق تبدیل نمود و سپس به قلعۀ گرد كوه عقبنشینی كرد (ابناثیر، سبط ابنجوزی، بنداری، همانجاها). چندی بعد او را كشته یافتند و گویند به سبب افتادن از روی اسب درگذشته بود (آقسرایی، همانجا). الب ارسلان همراه وزیرش خواجه نظامالملك با استقبال عمیدالملك وارد ری شد و بر تخت نشست (ابن اثیر، 10 / 37؛ بنداری، همانجا) و در كاخ طغرل (دارالمملكه) رسماً تاجگذاری كرد (توران، 99) و برای خشنودی امیران انعام و خلعت داد. سپس سكه ضرب كرد و به نامش خطبه خوانده شد (همانجا). همچنین همسر طغرل (متوفى) را كه دختر خلیفه بود، همراه آی تكین كه او را به شحنگی بغداد برگزیده بود، نزد خلیفه فرستاد. خلیفه القائم بالله نیز سلطنت او را تأیید كرد و فرمان داد كه نامش را در خطبه بیاورند؛ سفیری را نیز برای گرفتن بیعت از وی همراه با هدایا و خلعتهای بسیار نزد الب ارسلان كه در آن موقع در نخجوان بود، روانه ساخت (ابن اثیر، 10 / 35؛ سبط ابنجوزی، 115-116). او نخستین فرمانروای سلجوقی است كه در منابر بغداد، سلطان خوانده شد (ابن عدیم، 4 / 1971).
الب ارسلان اندكی پس از رسیدن به تاج و تخت، عمیدالملك را دستگیر، و به مرو رود تبعید كرد (بنداری، 35؛ ابناثیر، 10 / 31) و پس از مدتی به تحریك نظام الملك او را به قتل رساند (همانجاها؛ راوندی، 117؛ مجمل التواریخ، 407؛ ابنجوزی، 8 / 239). الب ارسلان پس از آنكه شورش برادرش قاورد را در كرمان فرونشاند (بنداری، 37)، برای فتح بلاد روم به سوی مرزهای غربی حركت كرد و در اول ربیعالاول 456 ق / 22 فوریۀ 1064م از ری به آذربایجان رفت . هنگامی كه به شهر مرند رسید، یكی از امرای تركمان به نام طُغتَكین كه در جنگ با رومیها تجاربی اندوخته بود، همراه با عشیرۀ خود به حضور سلطان آمد و با نشان دادن راه، او را یاری كرد. سلطان از آنجا رهسپار نخجوان شد و عمید خراسان را به سوی مردم خوی و سلماس كه از او اطاعت نمیكردند، فرستاد و آنها را نیز جزو لشكریان خود درآورد (ابن اثیر، 10 / 37- 38؛ حسینی، 62؛ ابن شداد، 1(2) / 329-330). وی برای عبور از رودخانۀ ارس به ساختن قایقها فرمان داد، خواجه نظامالملك و ملكشاه را در قرارگاه باقی گذاشت و خود به گرجستان رفت (حسینی، 64؛ ابن اثیر، 10 / 38).
الب ارسلان در گرجستان شهر اعال لال (همو، 10 / 39) یا آخال كلك را كه در زبان فارسی سپید شهر و در تركی آق شهر نامیده میشود (توران، 104)، تسخیر كرد. پس از آن به شهر آنی، مركز پادشاهان باگراتی و پایتخت قدیم ارمنستان حمله كرد و آنجا را كه از دو سوی آن رودخانه جریان داشت و دورتادور آن با برج و باروهای مستحكم و بلند محصور بود، محاصره كرد و با منجنیقها كوبید. برخی فتح شهر آنی را یكی از شگفتیهای تاریخ دانستهاند (ابناثیر، 10 / 39-40؛ سبط ابن جوزی، 117- 118؛ ابنشداد، 1(2) / 330؛ حمدالله، 441). الب ارسلان، پادشاه ارمنستان را به پرداخت خراج مجبور ساخت و با دختر او ازدواج كرد (همانجا؛ ظهیرالدین، 24). آنگاه این پیروزی را به دربار خلیفه اطلاع داد و خلیفه او را ستود (ابناثیر، 10 / 41). الب ارسلان ادارۀ شهر را به ابوالاسوار امیر اران سپرد (نك : مینورسكی، پژوهشها ... ، 29؛ كسروی، 292). وی از قفقاز به اصفهان بازگشت و سپس به كرمان رفت (ابن اثیر، همانجا).
الب ارسلان پس از این پیروزیها در 457 ق / 1065 م با عبور از جیحون به شهر جند و سپس به گرگانج، خوارزم و مرو رفت و در 458 ق / 1066 م در رایكان پسرش ملكشاه را به ولیعهدی برگزیده، برای او بیعت گرفت و فرمان داد تا به نام ولیعهدش خطبه خوانده شود (همو، 10 / 49-50). الب ارسلان ادارۀ ایالات را به منسوبان خود به اقطاع داد؛ چنانكه مازندران را به اینانج بیغو، بلخ را به برادرش سلیمان، خوارزم را به برادر دیگرش ارسلان ارغو (ارغون)، طخارستان را به برادر دیگرش الیاس، و مرو را به پسر دیگرش ارسلان شاه واگذار كرد (ابن اثیر، همانجا). در 459ق برادرش قاوردرا كه بار دیگر سر به شورش برداشته بود، مغلوب ساخت (كرمانی، 11؛ سبط ابن جوزی، 134).
پس از این رویدادها، الب ارسلان برای ادامۀ فتوحات در مرزهای غربی خود را آماده ساخت و برخی از امیران تركمن را برای حمله به آناتولی مأمور ساخت و آنها تا قیصریه پیشروی كردند («مختصر ... »، 73-74؛ بازورث، 63؛ IA, I / 384). الب ارسلان، به سبب ناآرامیهای قفقاز در 460 ق / 1068م دوباره به آن ناحیه لشكر كشید و به شهرهای شكی، جرزان و ابخاز حمله كرد و ابومنصور و نیز ابوالهیجا را به اطاعت خود درآورد (مینورسكی، همان، 31-32). قبایل ترك در این ناحیه، از شدت سرما جنگلها را آتش زدند، اما سرانجام پادشاه شكی تسلیم شد و به اسلام گروید. الب ارسلان از آنجا به گرجستان رفت (توران، 113). هنگام بازگشت از آنجا مردم ناحیه از شروانشاه فریبرز نزد او شكایت بردند. وی اسیران و مردم دربند را آزاد ساخت و مدتی نیز شروانشاه را بازداشت كرد (مینورسكی، تاریخ ... ، 66). با افزایش قدرت دولت سلجوقی، محمد بن هاشم، امیر مكه در 462 ق / 1070 م نمایندهای نزد الب ارسلان فرستاد و اعلام داشت كه به جای خلیفۀ فاطمی، به نام خلیفۀ عباسی و الب ارسلان خطبه میخواند و اذان را نیز به شیوۀ اینان باز میگرداند؛ الب ارسلان نمایندۀ امیر مكه را گرامی داشت و 30 هزار دینار بدو بخشید (ابن اثیر، 10 / 61).
لشكركشی و پیشروی الب ارسلان به قفقاز و آناتولی و درپی آن گسترش نفوذ سلجوقیان در مرزهای شرقی قلمرو بیزانس، رومیها را هراسان كرد. رُمانوس دیوگنس، امپراتور جدید، با گردآوری سپاهی مركب از مقدونیها، بلغاریها، فرانكها و جز آنان به سوی انطاكیه حركت كرد و شهر منبج (هیروپولیس) و ارتاح را تصرف كرد و به حلب نزدیك شد؛ اما قحطی و سوزانده شدن مواد غذایی از سوی تركها موجب شد كه دیوگنس باز گردد (همو، 10 / 60؛ توران، 116-117).
ناآرامیهایی چند در مصر و دعوت مصریان از الب ارسلان سبب لشكركشی او به سوریه شد. وی شهرهای سر راه از جمله ملازگرد و ارجیش را به سرعت فتح كرد (همو، 118؛ سبط ابن جوزی، 143-144) و از طریق دیاربكر و رها، به حلب تاخت و امیران دیار بكر و حلب را وادار به اطاعت كرد (ابن اثیر، 10 / 64؛ بنداری، 44-45؛ توران، همانجا). الب ارسلان میخواست به جانب مصر برود كه فرستادۀ امپراتور روم نزد وی آمد و تخلیۀ شهرهای تصرف شده را خواستار شد. او لشكركشی به مصر را نیمه تمام گذاشت و به سرعت به آذربایجان بازگشت. چون به خوی رسید، شنید كه رمانوس با 200 هزار نفر به سوی او میآید (حامد، 41-42؛ ابن شداد، 1(2) / 332؛ ابن اثیر، 10 / 65). الب ارسلان نیز با نیرویی اندك كه شمار آن را حدود 15 هزار نوشتهاند، برای پیروزی و یا شهادت (همانجا)، روز جمعه 27 ذیقعدۀ 463 ق / 26 اوت 1071 م ــ كه مبـارك بودن آن روز تـأیید شده بـود ــ در ملازگرد از توابع اخلاط با سپاه روم روبهرو شد. این اولین رویارویی بزرگ میان تركها و رومیها بود. در این جنگ رمانوس شكست خورد و اسیر گردید. الب ارسلان با احترام با او رفتار كرد و به وطنش باز گرداند (همو، 10 / 65-67؛ بنداری؛ 51؛ سبط ابن جوزی، 147- 149؛ آق سرایی، 16-17). امپراتور روم پیش از رهایی از اسارت، آزادی اسیران مسلمان و پرداخت غرامت را پذیرفت (ابن عدیم، 4 / 1980؛ حمدالله، 441). نبرد ملازگرد و پیروزی الب ارسلان یكی از رویدادهای مهم تاریخ اسلام به شمار میرود. از این تاریخ به بعد تركها و مسلمانان به تدریج بر سرتاسر آسیای صغیر چیره شدند و در آنجا استقرار یافتند و همین پیروزی الب ارسلان را در جهان اسلام به شهرت رساند (IA, I / 385).
پس از این پیروزی الب ارسلان به آذربایجان و سپس همدان و اصفهان رفت. خلیفه القائم بامرالله، عمیدالدوله فرزند وزیر را با خلعت نزد الب ارسلان فرستاد و دختر او را برای پسرش المقتدى خواستگاری كرد (بنداری، 53؛ ابن اثیر، 10 / 70-71). الب ارسلان در 465 ق / 1073م برای فرونشاندن ناآرامیهای ماوراءالنهر به آن سرزمین رفت. به فرمان او پلی بر روی جیحون برپاداشتند و لشكر وی در 25 روز از روی آن عبور كرد و وارد قلمرو دولت قراخانیان گردید و تا بخارا پیشروی كرد. كوتوال قلعۀ برزم كه در برابر سلطان مقاومت میكرد، سرانجام تسلیم شد. هنگامی كه او را نزد الب ارسلان آوردند، ناگهان به وی حملهور شد و او را زخمی ساخت و سلطان پس از 4 روز از شدت جراحات درگذشت؛ او را در مرو به خاك سپردند (ظهیرالدین، 28؛ ابن كثیر، 11 / 107؛ ابن جوزی، 8 / 279؛ راوندی، 120؛ حامد، 48). خلیفه با صدور فرمانی مردم را به سوگواری فراخواند؛ بازار بغداد تعطیل شد و فخرالدولۀ وزیر به سوگ او نشست (توران، 138-139؛ ابن اثیر، 10 / 74). مدت سلطنت الب ارسلان بدون احتساب دوران حكمرانی او در خراسان، 9 سال و 6 ماه و چند روز بود (همانجا). او 6 پسر به نامهای ملكشاه، تكش، الیاس (ایاز)، تتش، بوری برس و ارسلان ارغو داشت (بیهقی، 124؛ مجمل التواریخ، 407- 408؛ بنداری، 55؛ ابن اثیر، 10 / 75).
دوران فرمانروایی او و پسرش ملكشاه، اوج سلطنت سلجوقیان بزرگ بود، زیرا قلمرو سلجوقیان در دورۀ الب ارسلان توسعه یافت و به ادارۀ حكومت واحدی درآمد. در سیاست داخلی، او امیران محلی اعم از شیعه و سنی را در مقام خود باقی گذاشت. با دستگاه خلافت عباسی روابطی بسیار دوستانه داشت (بازورث، 57). وی فردی متدین بود و پیروزیهای خود را مدیون اسلام میدانست (توران، 138). او همچنین به امور فرهنگی و اجتماعی علاقهای خاص داشت، چنانكه مدارس نظامیۀ بغداد در 459 ق / 1067 م توسط نظامالملك و به فرمان او تأسیس گردید. نظیر این مدارس در شهرهای دیگر نیز دایر شد كه تحصیل در آنها رایگان بود (همو، 139). منابع تاریخی، او را به عدالت، رعیت پروری و نیكو كاری ستودهاند؛ چنانكه از رعایا فقط سالانه دو نوبت خراج میگرفت و در هر ماه رمضان 4 هزار دینار در شهرهای بلخ، مرو، هرات و نیشابور احسان میكرد (حسینی، 56). وی به دانستن سیرت پادشاهان (تواریخ الملوك) و احكام شریعت توجه خاص داشت (ابن اثیر، 10 / 75).
مآخذ
آق سرایی، محمود، مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار، به كوشش عثمان توران، آنكارا، 1944 م؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، حیدرآباد دكن، 1359 ق؛ ابنخلكان، وفیات؛ ابن شداد، محمد، الاعلاق الخطیرة، به كوشش زكریا عباره، دمشق، 1991م؛ ابن عدیم، عمر، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1409 ق / 1988 م؛ ابن كثیر، البدایة؛ ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، 1960 م؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مفصل ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1346 ش؛ بنداری اصفهانی، فتح، مختصر تاریخ سلسلۀ سلجوقی (زبدة النصرة) عمادالدین كاتب، ترجمۀ محمدحسین جلیلی، تهران، 1356ش؛ بیهقی، علی، تاریخ بیهق، به كوشش كلیمالله حسینی، حیدرآباد، 1388 ق / 1968 م؛ حامد اصفهانی، محمد، تاریخ دولة آل سلجوق، بیروت، 1400 ق / 1980 م؛ حسینی، علی، اخبار الدولة السلجوقیة، زبدةالتواریخ، به كوشش ضیا بنیاتوف، مسكو، 1980م؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به كوشش ادوارد براون، لندن، 1910م؛ راوندی، محمد، راحة الصدور، به كوشش محمد اقبال، تهران، 1333 ش؛ سبط ابن جوزی، یوسف، مرآةالزمان، به كوشش علی سویم، آنكارا، 1968م؛ ظهیرالدین نیشابوری، سلجوق نامه، تهران، 1332 ش؛ كرمانی، احمد، بدائع الازمان فی وقایع كرمان، به كوشش مهدی بیانی، تهران، 1326 ش؛ كسروی، احمد، شهریاران گمنام، تهران، 1357ش؛ مجمل التواریخ، به كوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ «مختصر سلجوقنامۀ ابن بی بی»، اخبار سلاجقۀ روم، به كوشش محمد جواد مشكور، تهران، 1350 ش؛ مینورسكی، ولادیمیر، پژوهشهایی در تاریخ قفقاز، ترجمۀ محسن خادم، تهران، 1375 ش؛ همو، تاریخ شروان و دربند، ترجمۀ محسن خادم، تهران، 1375 ش؛ یاقوت، ادبا؛ نیز:
Bosworth, C. E., »The Political and Dynastic History of the Iranian World«, The Cambridge History of Iran, Cambridge, 1968, vol. V; IA; Turan, O., Selçuklular tarihi ve Türk-İslâm medeniyeti, Ankara, 1965.